عاشقانهای از زنی که داعشیها همسرش را زنده زنده سوزاندند دیگر باورم شده بود مُرده.تا اینکه بعد از دو هفته مرگ و زندگی و امید و انتظار، ساعت دوازده شب تلفنم زنگ خورد. گوشی را بلند کردم. منصور بود: «سلام مامان علی، من زندهام! ولی رفتم سوریه!» ؛