مسافران عراقی و ناموس ایرانی
این تن فروشان ادعایی، قبل از آمدن عراقیها چه میکردند؟! مقیم خارج بودند؟! یا در آغوش مردان هوس باز ایرانی؟! هرچند موضوع حضور زایران عراقی در مشهد و حواشی محتمل آن امری قابل بررسی و پیگیری است، اما بیرون زدن رگ غیرت برخیها در این قضیه، خودش قصهای عجیب و غریب و البته قابل
این تن فروشان ادعایی، قبل از آمدن عراقیها چه میکردند؟! مقیم خارج بودند؟! یا در آغوش مردان هوس باز ایرانی؟!
هرچند موضوع حضور زایران عراقی در مشهد و حواشی محتمل آن امری قابل بررسی و پیگیری است، اما بیرون زدن رگ غیرت برخیها در این قضیه، خودش قصهای عجیب و غریب و البته قابل تامل است.
طرف تا دیروز از سفر تایلند و دبی و کامجوییهایش خاطره سرایی میکرد و امروز رگ غیرتش جنبیده و نگران ناموس ایرانی جماعت شده است! یکی نیست از ایشان بپرسد این تن فروشان ادعایی، قبل از آمدن عراقیها چه میکردند؟! مقیم خارج بودند؟! یا در آغوش مردان هوس باز ایرانی؟! چطور آن زمان که عفت این زنان زیر آتش هوس مردان ایرانی میسوخت، کسی به فکرشان نبود و حالا همه «فردین»بازیشان گل کرده و غیرتی شدهاند؟!
اصلا چنین غیرتی چه ارزشی دارد؟! مگر چیزی جز نژادپرستی است؟! آنکه واقعا غیرت دارد و در هوای انسانیت نفس میکشد، همیشه و همه جا نگران رونق فحشا و دردمند تن فروشان است، تایلند و دبی و مشهد و تهران هم برایش فرقی نمیکند، هر کجا که باشد دلش خون است و سوگوار عفت و نجابت!
دستبوس چنین مردان غیوری هستم که فطرتشان پاک است و هیچ وقت فحشا را به رسمیت نمیشناسند و با دیدن لبخند دعوت فاحشهها سر پایین میاندازند و بغض میکنند! خاک مزار «سید مهدی قوام» را میبوسم که بی هیچ سئوال و جوابی، پول متبرک روضه امام حسین را دو دستی تقدیم فاحشهای میکند تا شده حتی برای چند روز لباس حیا و عفت به تنش بپوشاند و عجیب اینکه همین نفس و پول پاک سید، زن را تواب میکند و بهشتی! غیرت یعنی همین! نه ادعاهای مشتی فرصت طلب که «غیرت غیرت» گفتنشان هم شبیه طوطیهای کاسکو است که هیچ معنایی از کلام خود نمیفهمند!
باید حواسمان باشد که معنای غیرت را برایمان عوض نکنند.حواسمان باشد که کثافت کاری چند یا حتی چند ده عراقی را به حساب ملت عراق، برایمان فاکتور نزنند! آنها که اربعین رفتهاند، بارها دیدهاند غیور مردان عراق را که خانه و خیمه خود را وقف میزبانی از خواهران و مادران ایرانی خود کردهاند و خودشان روی خاک جاده های مسیر کربلا، شبها را صبح کردهاند! خودم چشیدهام غیرت «سیداحمد» عراقی را که با دیدن صفهای شلوغ و ازدحام مردان و زنان ایرانی در ایستگاه صلواتی مان در سامرا، سرم داد کشید که: «مهدی! لازم ان نفصل صفوف الرجال و النساء!»، که باید صف زنان و مردان را ازهم جدا کنیم!
حتی دیدهام سرهنگ عراقی را که وقتی مادر پیر ایرانیاش دیگر نای پیاده رفتن نداشت و نتوانست سوار وانت نظامی شود، زمین نشست و کمر خم کرد تا مادرش پا روی کمرش بگذارد و سوار ماشین شود! دیدهام اشک و بغض آن پیرزن را و تماشا کردهام لبخند رضایت آن سرهنگ را! والسلام!
یادداشت ؛ مهدی نورمحمدزاده
برچسب ها :زایران عراقی ، سرهنگ عراقی ، نورمحمدزاده ، وانت نظامی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0